من و عشق

  • پوریا یارمحمدی

دلتنگی
جهنمی است
که هیزمش خاطراتیست
از جنس درد
و با رویاهایی که دیگر نیست
بی رحمانه
شعله ور میشود
بسوز و دم نزن
که سوختن را در جهنم
چاره ای نیست جز
تحمل
بهشت ارزانی آن
که دل نداشت و دل نبست
مردانه سوختن
شرف دارد به
خود فروختن از ترس سوختن
***

(امین حبیبی)

  • پوریا یارمحمدی

دگر وقتش رسیده دور باشم
ببندم چشم نبینم کور باشم
شما باشید بمانید و ببینید
نمیخوام دگر مجبور باشم
***

(امین حبیبی)

  • پوریا یارمحمدی
  • پوریا یارمحمدی